هلوی لنكرانی …
این هلو .. هلوی محصول همه جا و همه وقت است ومختص عصر جمكران .. اشتباهی فكر نكنید این هلو نمی تواند هلوی پوست كنده ..ضد ان قلاب اسلامی باقرزاده و صمد باشد..
این هلو اسم مستعارش لنكرانی است و اسم اصلی اش سوسن .. كه جد و ابادش كشاورز بوده و از انجایی كه فرقی نمی كند .. كشاورز هم همان باغبان است .. این سوسن خانم هم در باغ مخفی محصول محمود احمدی نژاد نامی كه می گویند كوتوله و شكل شاگرد حجره بازار است .. ششصد فقره درخت هلو كاشته و انها را اموزش و پرورش داده است .. كه مالك باغ ، محمود كوتوله ، می فرماید ، وزن هلوهایش بیشتر است و ما سفارش كرده ایم كه حوالی بیت ما به قیمت ارزان بفروشد و از انجایی كه مردم مسلمان در ماه مبارك رمضان حتمن به قیمت گران هلو اعتراض خواهند كرد .. خوب ما هم می گوییم بیایید از حوالی بیت ما هلو بخرید .. لاكن چه می شود ..
هلوی لنكرانی سوسن خانم ، قیمتش بالا و بالا می رود .. باز فكر بالا رفتن دامن سوسن خانم نباشید ها .. این هلوسوسن كاملن با پوشش اسلامی است و در هیچ مكان و هیچ زمانی پوست كنده نمی شود و اگر كسی خواست بخرد و پوستش را بكند و بخورد .. جزایش با برادران سوسن خانم است .. كه در امرود بازی از حوزه جاهلیه مدرك دكترا دارند ..
این صحنه روی پرده ای محمود ، خان بازار بود .. اما پشت پرده اول ..
محمود كوتوله از دستور پاك كردن خس و خاشاك كه اسوده شد ، نفس راحتی كشید .. چون این خش و خاشاك نزدیك بود به انبار پوند و دلار و لیره ، محمود خان كبریتی بزند و بازار دلالی اسلامی اش را به هوا بفرستد .. در خواب و بیداری بعد از قتل و غارت و خون ریزی و عربده كشی بود كه هاله نوری بالای سرش پیدا شد و امام زمان با انكر و منكر حاضر شدند .. مححم « اسمی كه امام زمان محمود را می خواند « قیام كن .. الان چه وقت خواب است .. محمود سر اسیمه برخاست ، اول فكر كرد رهبر است ، چشمش جایی را نمی دید .. داد زد .. لببیك یا اخی .. امر را اطاعت است ..
انكر و منكر ، دستشان را گذاشتند جلوی دهان محمود و گفتند ، ارام در حضور امام زمان هستی ..نكند ضعیفه و ولده ها در اطاق مجاور بیدار شوند .. گوش باز كن كه امام پیغام و خبر مهمی برای شما دارد ..
محمود سراسیمه و كورمال كور مال و از ته گلو گفت . امر را اطاعت است ..
مححم تو هاله مایی و هاله نور « باز فكر نكنید این هاله بر وزن هلوست « ، به اشارت ما و واسطگی شما به اطلاع جهانیان رسیده است ، ما هم اكنون سری را با شما در میان می گذاریم .. شما با شجاعت و شهامت دكترایی خودت ، از ان استفاده كن ..
و اما راز …. برادران هم اكنون در زندان ها و پستوهای سیاه و كثیف كه ما هم از محل دقیق انها اطلاع نداریم .. مشغول امرود بازی هستند .. فقط این « امرود بازی « است كه می تواند جلوی این خش و خاشاك را سد كند و لاكن غیر از این ، مرض اتش زنی به انبار باروت ، پوند و دلار و یورو .. به جمله امت سرایت خواهد كرد .. اما این سر را پیش خود نگهدار و به كسی نگو …
هاله نوركه از سر محمود كنار می رود ، بفكر می افتد ، نكند این راز و نیاز را در اطاق مجاور ضیعفه شنیده باشد .. داد می زند.. ضعیفه .. هیچ صدایی نمی اید .. سراسیمه پا می شود كه نكند این ضعیفه خودش را به خواب زده باشد.. پایش می خورد به كاسه ای كه پر از « هلو « بود و هلو ها پخش كف اطاق می شود و محمود چند تای انها را زیر پا له می كند و اخرین هلو زیر پایش لیز می خورد و پوستش كنده شده و محمود را هم نقش زمین می كند .. از ضدای زمین خوردن محمود .. عیال بیدار می شود و داد می زند .. محمی .. باز تو دیشب زیادی « هلو « خوردی ..
و محمود با صدای بلند داد می كشد .. هـــــــلوی لنكرانی ..تا نخوری ندانی ..
پشت پرده دوم …
داستان هاله نور و امام زمان و انكر و منكر و ضعیفه و هلو خوردن …را فراموش كنید .. محمود به خود می گوید این سبز ها همه خانم مانمهای خوشگل را جمع كرده اند دور و بر خودشان و سی میلیون رای ما را به هیچ می انگارند .. ما هم این سوسن مثل هلوی كشاورزی را می كنیم وزیر امیزش خودمان .. اما در زمان معرفی این سوسن خانم ، رویش نمی شود و از سبز ها هم می ترسد كه به او بخندند و همزمان یاد امرود هم می افتد و طبع شاعریش هم گل می كند ..و بجای سوسن می گوید .. این لنكرانی مثل هلوست ادم دلش می خواهد بخوردش …
پی نوشت
عكس هلو نداشتیم .. بهتر ین عكس دسترمان كه به هلو نزدیك است .. همین است .. عكس امرود هم كه استغرفرالله ..
اگر كسی نمی داند میوه امرود چه میوه ای است .. از ایت الله گیلانی و ان « بحث شیرین لواط « كمك ویاری طلبد ..